-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 اسفند 1393 21:00
یه قلب شکسته دارم که از بس خسته شده که دیگه حتی توان تپیدنم نداره
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اسفند 1393 23:46
تو عاشق یکی دیگه میشی. وقتی که نگاهش میکنی لبخند همه ی صورتتو پر میکنه. من دلم میشکنه. از بغلم رد میشی. دستای اونو میگیری. من دلم میشکنه. از خواب بیدار میشم که شاید فراموش شه.... تو با یکی دیگه میری بیرون. شوخی میکنی. میخندی. من دلم میشکنه. میخوابم که شاید فراموش شه... فراموش نمیشه. فراموش نمیشی. نه وقتی خوابم و نه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 دی 1393 00:36
در این که با گذشت زمان روابط تغییر میکنند شکی نیست ولی سوال این جاست که ادم ها تغییر میکنند یا احساساتشان؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 دی 1393 23:38
کاشکی قلبم هیچ وقت تند نزنه. وقتی که تند میزنه خاطره های بدی رو یادم میاره. یادم میاره که چه قدر منتظر موندم. با هر بار دیدن اسمش رو صفحه ی گوشیم قلبم تند تر زد. با هر بار لرزیدن گوشیم قلبم تند تر زد. با هر بار شنیدن اسمش، دیدنش قلبم یه ذره تند تر زد. حالا هر وقتی که تندتر میزنه همه ی این چیزا میاد تو ذهنم. یاد اون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 دی 1393 00:35
یه شاخه گل گرفتم. میخواستم بدمش به تو. هر چی فکر کردم یادم نیومد چه گلی دوست داری. هر چی فکر کردم نفهمیدم که ممکنه از چه گلی خوشت بیاد. من برات یه شاخه گل گرفتم. مهم نیست از چه گلی خوشت میاد یا اصلن مهم نیست که از گل خوشت میاد یا نه. مهم اینه که من برات یه شاخه گل گرفتم. کاری که تو هیچ وقت نکردی. هرباری که گل فروشی رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 دی 1393 21:01
استارگرل... +هر روز برای من خاطره ی جدیدی از دورانی را با خود میآورد که یک سال پیش با هم داشتیم. یک سری سالگردهای ناخوشایند . + لئو من دارم محو و ناپدید میشوم.مثل کلک دوتزی،فقط فرقش این است که این واقعی است. +آدم اگر فرد مورد علاقهاش را از دست داده باشد،دیگر چه چیزی از او باقی میماند؟آیا میشود بدون از دست رفتن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آذر 1393 21:54
تو برای من یه اتفاق نادری که مطمئنم دیگه امکان نداره تو زندگیم اتفاق بیوفته. یکی مثله تو رو دیگه هیچ وقت نمیتونم پیدا کنم. بذار فقط گاهی بهت فکر کنم. بذار فقط گاهی دلم برات تنگ بشه درحالی که همیشه ازت متنفرم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 آذر 1393 17:57
یه وقتایی مثله الان توی روابطم خیلی مستاصل میشم. انگار نمیتونم با هیچ کس به خوبی ارتباط برقرار کنم. انگار هرکاری که میکنم هر حرفی که میزنم اشتباهه. هر لحظه ادمای بیشتری رو ناراحت میکنم و افراد بیشتری از من بدشون میاد. ولی خب واقعا دسته خودم نیست. وقتی زیاد حرف میزنم خودم کلافه میشم از بی سرو ته بودن حرفام. وقتی هم که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 آذر 1393 19:35
. . . . . . دیگه نه حرفی برام مونده و نه جونی!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبان 1393 03:38
مردمی که برای تاکسی صف کشیدن انگار تمومی ندارن. صف اصن حرکت نمیکنه. چه قدر خسته ام. پاهام داره میشکنه. انقدر از صبح سر پا بودم دیگه جونی برام نمونده. دلم میخواد زودتر برسم خونه و خودمو ولو کنم رو تخت. این صف لعنتی هم که اصلا تکون نمیخوره. نمیدونم واقعا اینجوریه یا من اینطوری فک میکنم که بقیه صف ها انقدر کند حرکت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبان 1393 03:03
میبافم... یکی رو یکی زیر.... یکی رو یکی زیر.... بازم میبافم... دارم یه کیسه میبافم. یه لباس. یه چیزی که نه دست داره و نه پا فقط یه سوراخ که کلم بیاد بیرون ازش. هوا سرد شده. میگن امسال زمستون زود اومده. من اما با تعجب نگاهشون میکنم. میگم زمستون؟ الان که خیلی وقته هوا سرده! خیلی وقته من دستام یخ کرده. خیلی وقته دور قلبم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آبان 1393 02:29
پرده اول: خیلی دوست دارم. خیلی دوست دارم. خیلی دوست دارم. چند وقت گذشته؟ میدونی حتی یه روزم بدون فکر تو نگذشته؟ میدونی چه قدر دل تنگتم؟ میدونی وقتی میبینمت دستامو محکم مشت میکنم و ناخونما میکنم تو کف دستم؟ میدونی وقتی میبینمت پلک چشم میپره؟ میدونی با دیدن هر عکست یه چیزی ته دلم میوفته پایین؟ میدونی هنوز فکر کردن به تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آبان 1393 00:05
حالم این روزا حال خوبی نیست مثل حال عقاب بی پرواز شکل حال ژکوند بی لبخند مثل احوال تار بی شهناز حالم این روزا حال خوبی نیست قلوه سنگی تو کفش این دنیاست من به روزای شاد مشکوکم شک دارم ختم ماجرا اینجاست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آبان 1393 03:46
یکی بود یکی نبود یه روزی یه دختری بود که خیلی دلش گرفته بود. دختره هر روز صبح زود از خواب بیدار میشد و میرفت تو جنگل و قارچ جمع میکرد بعدم این قارچ ها رو برادرش میبرد توی بازار و میفروخت. دختر قصه ی ما که چشمای خیلی قشنگی داشت یه روز توی جنگل خورد زمین و شروع کرد به گریه کردن. وقتی دید که گریه چه قدر ارومش کرد و چه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 مهر 1393 01:42
چند روزه دارم به یه مسئله ای فکر میکنم. به این فکر میکنم که راحت ترین راه از دست دادن ادما چیه؟ فکر کنم اگر یه نفر که دوستش داری بمیره میتونی بعد از یه مدتی با قضیه کنار بیای. هر چه قدرم که سخت باشه نهایتا این فرایند شش ماه طول میکشه. بعدش همه چی عادی میشه. و همیشه ته دلت این حس هست که فرصت نشد بیشتر کنار هم باشیم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مهر 1393 02:23
من به خدا یه ادمم. تحملمم حدی داره. یه روزی که به نظر خودم خیلی دور نیست به خاطره این همه شک عصبی که بهم وارد میشه یا روانی میشم میرم تیمارستان یا سکته میکنم میرم قبرستون. اگرم هیچ کدوم از این دو حالت نشه صددرصد افسردگی گرفتم افتادم یه گوشه صدامم در نمیاد. دلم میخواد خودم با یه اره اول کاسه سرمو ببرم بعد با یه چاقو یه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 مهر 1393 00:31
هرچه قدرم که در طول روز بری بیرون و سعی کنی با بیخیالی خوش بگذرونی شب وقتی تنها میشی واقعیت با دست یه سیلی محکم بهت میزنه. یه روزی میگفتم دلم میخواد گریه کنم الان بیشتر دلم میخواد بالا بیارم. حالم داره بهم میخوره از این همه عوضی بودنا. انقدر حالم بده. دو ساعته فقط دارم میلرزم حتی قوی ترین قرص آرام بخشی که من با خوردن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 مهر 1393 01:09
به جایی رسیدم که دیگه دلگیرم نمیشم. فقط تنها راه چاره گذشتنه. حتی اگه خیلی بهت برخورد باشه فقط باید بگذری بری.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 مهر 1393 01:09
نمیدونم اون روزی که تو مردی همه چیز تازه شروع شد یا تموم شد. از اون روزی که مردی انقدر نبودنت به قلبم فشار اورده که شده مثل یه ورقه کاغذ. انقدر الکی به جای تو بالش و بغل کردم از حرص چنگ انداختم که روبالشی همه تیکه پاره شده. انقدر همه ی اهنگامون رو گوش دادم که حالم از همشون بهم میخوره. از روزی که تو مردی خیلی چیزا تموم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 مهر 1393 03:01
یه دسته از لذت بخش ترین ادم های روی کره ی زمین به نظرم کسایی هستند که بوی خوبی میدهند. میدونی کیا رو میگم؟ اون ادما هایی که وقتی سوار اسانسور میشی عطرشون همه ی فضا رو پر کرده و برعکس همیشه که میخوای زود تر بیای بیرون، دلت میخواد همونجا بمونی. یا مثلا وقتی که سوار ماشین میشن اولش چند تا نفس عمیق میکشی تا خوب این بو رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مهر 1393 16:39
بی خوابی های شبانه داره دیوانه ام میکنه. هزار بار این ور اونور میشم. هزار تا فکر کوچک و بزرگ میاد تو سرم. بعضی وقت ها فکر میکنم سرم داره میترکه. یه قسمتی از زندگی هست که فکر میکنم گمش کردم. اون قسمتی که باید توی این سن باشه. گمش کردم. زمانم میگذره. داره وقتم از بین میره. صد سال بگذره هنوز من همون ادمم هنوز تو همون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریور 1393 20:34
چه قدر سخته.... چه قدر سخته ... چه قدر سخته.... چه قدر سخته....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 شهریور 1393 01:26
این آخرین فرصت برای نوشتنه... مغزم داره از کار میوفته... قبل از اینکه خیلی دیر بشه باید بنویسم. جوون که بودم یه شورلت مشکی خوشگل داشتم. باهاش تو شهر دور میزدم و قیافه میگرفتم واسه عالم و آدم. برق حسرت و میتونستم تو چشمای ادمایی که از کنارشون رد میشدم، ببینم. اون موقع ها هم سرزندگی یه جوون و داشتم هم جسارت و غرورشو....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 شهریور 1393 23:45
امروز خیلی خوب بود. خیلی خوش گذشت. خیلی خندیدم. بعد از مدت ها واقعا بهم خوش گذشت.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 شهریور 1393 01:36
ادمی که هر لحظه اشک میتونه تو چشماش حلقه بزنه ولی مدت هاست که گریه نکرده دلش میشه یه سطل خون. این ادم حالش خوب نیست. ادمی که بی توجه به اینکه چند نفر دورشو گرفتن احساس تنهایی کنه حالش خوب نیست. ادمی که وقتی باهاش حرف میزنی نمیشنوه یا نمیتونه جوابتو بده حالش خوب نیست. ادمی که حتی اگه صبح خیلی زود پاشه یا اینکه خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 شهریور 1393 01:05
من یه عادتی دارم که از هر اهنگی که خوشم میاد چند روز بی وقفه بهش گوش میدم درنتیجه تمام اتفاقات اون چند روز هم میشه خاطره ی خاص اون اهنگ. وقتی بعد از مدتی دوباره به اون اهنگه گوش میکنم همه چیز یادم میاد. از اب و هوا گرفته تا اتفاقاتی که افتاده و احساس خودم تو اون موقع و حتی فکرایی که اون موقع تو ذهنم بوده. واسه همین یه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 شهریور 1393 02:40
بچه که بودم ساعت ها با خودم بازی میکردم. خودم نقش ادمای مختلف و اجرا میکردم. با ادمای خیالی حرف میزدم. عادت کرده بودم تنهایی بازی کنم. توی دوران مدرسه همیشه فقط یکی دو تا دوست داشتم که باهاشون صمیمی میشدم. همیشه از این میترسیدم که اگه یه روزی اونا نباشن یا با من قهر کنن چی کار باید بکنم. هیچ وقت با افراد توی خونه...