کاشکی قلبم هیچ وقت تند نزنه. وقتی که تند میزنه خاطره های بدی رو یادم میاره. یادم میاره که چه قدر منتظر موندم. با هر بار دیدن اسمش رو صفحه ی گوشیم قلبم تند تر زد. با هر بار لرزیدن گوشیم قلبم تند تر زد. با هر بار شنیدن اسمش، دیدنش قلبم یه ذره تند تر زد. حالا هر وقتی که تندتر میزنه همه ی این چیزا میاد تو ذهنم. یاد اون شبایی میوفتم که تا صبح تو تاریکی نشستم و هی فکر کردم و هی فکر کردم و هی فکر کردم ولی اخرش به هیچ نتیجه ای نرسیدم. یاد اون روزایی میوفتم که سر کار یه دفعه گلوم میگرفت و نمیتونستم حرف بزنم. یاد اون اشکایی میوفتم که یواشکی ریختم. یاد همه ی حرف هام میوفتم. من اصلن نفهمیدم چرا انقدر دوستش داشتم؟ یا اصلن نفهمیدم چی شد که دیگه دوستش ندارم؟
نمی تونم بهت بگم بیخیال شو یا برعکس.همش پای خودته
یه معلم فیزیک داشتم سال دوم دبیرستان.همیشه می گفت:
فیزیک چرا نداره...فیزیک چگونه داره...نپرسین چرا زمین می چرخه.بگید چگونه زمین می چرخه...
وقتی هم رفتم خدمت کل اون 21 ماه می گفتن:ارتش چرا نداره...
حالا به همین راحتی می خوای بفهمی چرا دوستش داشتی؟چرا دوستش نداری؟
باید بیخیال شد؟