هیچ حسی ندارم یاد یه آقایی افتادم که سال 57...بَرَه
ببین من آخر سر رفیقم و بهت میندازم...نه شوخی می کنم...می فهمم چی میگی.به هر حال زندگی همینه.خیلی از آدما تو جوونی می میرن و توی پیری جسدشون و خاک می کنن.من،تو و خیلی های دیگه.چراش و نمی دونم.شاید انتخاب های غلط داشتیم...به هر حال بی برو برگرد من در هر حالتی بهت حسودی می کنم...
ببین ماجراهای عشقی من ید بسیار طولایی دارن...هفته قبل یه دختره ای اومد برای کارآموزی.گفتم به به خدایا نوکرتم..خلاصه ما شروع کردیم به پرسیدن سوالای الکی تا سر صحبت باز بشه...کثافت اینقدر خودش گرفت که حتی همکارای خانم هم اعتراض کردن...خلاصه ما گفتیم یه فرصت 2 ماهه دارم تا مخش و بزنم که امروز زنگ زد گفت دیگه نمیام.به نظرت مشکل از منه؟!!!
از دختری خوشت میاد بگو با من دوست شه...چون بعد از یک هفته دوستی 100% یا خواستگار براش میاد و خوشبخت میشه یا کار و ماسبیش سکه میشه...
از دختری بدت میاد بگو فقط بهش فکر کن تا کلا زندگیش نابود شه!!!
در ضمن وقتی یه چیزی بهت میگم که عصبانی شی حداقل برای حفظ ظاهر هم شده عصبی شو...گرفتی چی میگم؟...
نه منظورم و متوجه نشدی.من نمی گم ناراحت نیستی.من دارم میگم با وجود ناراحتی و یا حتی ممکنه دلیلش همین ناراحتی باشه ببین چجوری دنبال جاهای مختلف می گردی.شاید داری دنبال یه جایی می گردی که آروم شی.همین جستجو...حتی اگه دلیلش غم باشه باعث میشه بهت حسودی کنم...اصلا تو نباید جا بزنی.من ادم مغروریم.آخرین امیدم تویی.جا بزنی دیگه منم بیچاره میشم...ببین بزار یه چیزی بهت بگم...الان یهو یادم اومد...اون دختره بود که گفتم چشاش درشته و توی فودکورت می دیدمش؟چند روز پیش از چندین نفر شنیدم که وسط سیستم با یکی از غرفه دارا لو رفت و سر همین جریان که آبروش نره استعفا داد...نمی دونم چقدر درسته...آدم با شانسی گه تر از منم دیدی؟.......لعنت بر تووووووووو اههههههههههه این راهی که داری میری و من چند سال شروع کردم...جز جر خوردن هیچی نداره.....
اصلا به من چه...هر کاری می خوای بکن...
میفهمم چی میگی ولی تو باز در جریان نیستی که چی شده. اره حق با تو من دنبال یه جا ام که اروم بگیرم ولی افسوس که همه این گشتنا باعث میشه بیشتر به این فکر کنم که من چه قدر بی هدفم. هیچ چیزی تو زندگی نمیخوام الان. یعنی واقعا هیچ چیزی منو خوشحال نمیکنه. هیچ چی. و این خیلی بده. خیلی ناراحت کننده است. و درباره ی اون دختره برو خوشحال باش که اتفاقی بینتون نیوفتاده بود. حالا این سناریو رو تو ذهنت بیار اینکه تو با این دختره یه چیزی هم بینتون بوده و طرف کاملا از شدت علاقه تو به خودش خبر داشته. بعد بیاد جلوی تو با یکی بریزه رو هم. و فقط و فقط این کارو بکنه که تو رو ناراحت کنه. حالا فکر کن طرف دوستتم باشه. حالا الان چه حسی داری؟
این همه حرف زدم تو به همین گیر دادی؟!!حالا یه خالی بستم...
به این که دنیای خودت و داری.به این که همیشه با دیدن عکسایی که می گیری حسودیم میشه که چجوری می تونی دنیا رو این جوری ببینی.تو چیزایی داری که به چشم خودت نمیان.
از رو عکسای ادما قضاوت نکن من از شدت ناراحتی قلبم تیر میکشه.
روی تو جواب نمیده.باید خیلی تلاش کنم
آره.
من دیگه حرفی ندارم
هیچ حسی ندارم


..خلاصه ما شروع کردیم به پرسیدن سوالای الکی تا سر صحبت باز بشه...کثافت اینقدر خودش گرفت که حتی همکارای خانم هم اعتراض کردن...خلاصه ما گفتیم یه فرصت 2 ماهه دارم تا مخش و بزنم که امروز زنگ زد گفت دیگه نمیام.به نظرت مشکل از منه؟!!!



...گرفتی چی میگم؟...
یاد یه آقایی افتادم که سال 57...بَرَه
ببین من آخر سر رفیقم و بهت میندازم...نه شوخی می کنم...می فهمم چی میگی.به هر حال زندگی همینه.خیلی از آدما تو جوونی می میرن و توی پیری جسدشون و خاک می کنن.من،تو و خیلی های دیگه.چراش و نمی دونم.شاید انتخاب های غلط داشتیم...به هر حال بی برو برگرد من در هر حالتی بهت حسودی می کنم...
ببین ماجراهای عشقی من ید بسیار طولایی دارن...هفته قبل یه دختره ای اومد برای کارآموزی.گفتم به به خدایا نوکرتم
از دختری خوشت میاد بگو با من دوست شه...چون بعد از یک هفته دوستی 100% یا خواستگار براش میاد و خوشبخت میشه یا کار و ماسبیش سکه میشه...
از دختری بدت میاد بگو فقط بهش فکر کن تا کلا زندگیش نابود شه!!!
در ضمن وقتی یه چیزی بهت میگم که عصبانی شی حداقل برای حفظ ظاهر هم شده عصبی شو
بیا با خودم دوست شو بلکه سرو سامونی بگیرم
همون که گفتی برو هر کاری میخوای بکن ؟ =))
نه منظورم و متوجه نشدی.من نمی گم ناراحت نیستی.من دارم میگم با وجود ناراحتی و یا حتی ممکنه دلیلش همین ناراحتی باشه ببین چجوری دنبال جاهای مختلف می گردی.شاید داری دنبال یه جایی می گردی که آروم شی.همین جستجو...حتی اگه دلیلش غم باشه باعث میشه بهت حسودی کنم...اصلا تو نباید جا بزنی.من ادم مغروریم.آخرین امیدم تویی.جا بزنی دیگه منم بیچاره میشم
...ببین بزار یه چیزی بهت بگم...الان یهو یادم اومد...اون دختره بود که گفتم چشاش درشته و توی فودکورت می دیدمش؟چند روز پیش از چندین نفر شنیدم که وسط سیستم با یکی از غرفه دارا لو رفت و سر همین جریان که آبروش نره استعفا داد...نمی دونم چقدر درسته...آدم با شانسی گه تر از منم دیدی؟
.......لعنت بر تووووووووو اههههههههههه این راهی که داری میری و من چند سال شروع کردم...جز جر خوردن هیچی نداره.....


اصلا به من چه...هر کاری می خوای بکن...
میفهمم چی میگی ولی تو باز در جریان نیستی که چی شده. اره حق با تو من دنبال یه جا ام که اروم بگیرم ولی افسوس که همه این گشتنا باعث میشه بیشتر به این فکر کنم که من چه قدر بی هدفم. هیچ چیزی تو زندگی نمیخوام الان. یعنی واقعا هیچ چیزی منو خوشحال نمیکنه. هیچ چی. و این خیلی بده. خیلی ناراحت کننده است.
و درباره ی اون دختره برو خوشحال باش که اتفاقی بینتون نیوفتاده بود. حالا این سناریو رو تو ذهنت بیار اینکه تو با این دختره یه چیزی هم بینتون بوده و طرف کاملا از شدت علاقه تو به خودش خبر داشته. بعد بیاد جلوی تو با یکی بریزه رو هم. و فقط و فقط این کارو بکنه که تو رو ناراحت کنه. حالا فکر کن طرف دوستتم باشه. حالا الان چه حسی داری؟
اره لعنت به من !
این همه حرف زدم تو به همین گیر دادی؟!!
حالا یه خالی بستم...
به این که دنیای خودت و داری.به این که همیشه با دیدن عکسایی که می گیری حسودیم میشه که چجوری می تونی دنیا رو این جوری ببینی.تو چیزایی داری که به چشم خودت نمیان.
از رو عکسای ادما قضاوت نکن من از شدت ناراحتی قلبم تیر میکشه.
سیر داغ


کوفتت بشه اگه یه بار دیگه این حرف و بزنی!!!
دختر من همش دارم بهت حسودی می کنم.بعد تو چجور ممکنه اینجوری باشی؟هان؟هان؟هان؟!!
به چی حسودی میکنی؟